• تاریخ انتشار : پنجشنبه 22 مرداد 1394 - 20:12
  • کد خبر : 3832
  • چاپ خبر

دلنوشته ی دختر شهید که در تشیع پیکر پاک معلم شهید مهدی عبدالله زاده قرائت گردید

زرند نیوز / به گزارش روابط عمومی سپاه زرند  دلنوشته اعظم استا ، دخترپاسدار شهید حسن استا ،(از شهدای دفاع مقدس شهرستان زرند) در تشیع پیکر پاک معلم شهید مهدی عبدالله زاده  در وصف شهدای غواص ومعلم شهید مهدی عبدالله زاده قرائت گردید. “بسم رب الشهداء و الصدیقین” چقدر سخت است حال عاشقی که نمی

زرند نیوز / به گزارش روابط عمومی سپاه زرند  دلنوشته اعظم استا ، دخترپاسدار شهید حسن استا ،(از شهدای دفاع مقدس شهرستان زرند) در تشیع پیکر پاک معلم شهید مهدی عبدالله زاده  در وصف شهدای غواص ومعلم شهید مهدی عبدالله زاده قرائت گردید.

“بسم رب الشهداء و الصدیقین”
چقدر سخت است حال عاشقی که نمی داند محبوبش نیز هوای او را دارد یا نه؟

ای شهیدان ازهمان لحظه ای که تقدیر ما را از شما جدا کرد تا کنون یاد شما خاطره های دنیای شما امید حیاتمان گشته ، ما به عشق به شما زنده ایم و به امید کوی وصل شما زنده ایم ؛

اما شما علی الظاهر دلیلی ندیده اید که اوقات پر اجرتان را نصیب ما کنید. چه بگوییم راستی چگونه حرف دلمان را فریاد کنیم که بدانید بر ما چه میگذرد؛ مگر خودتان نمی گفتید ستون های شب عملیات ، ستون گردان نیست بلکه ستون عشق است ستون دلهای سوخته ای است که با خمیر مایه اشک و سوز به هم گره خورده اند پس چرا ، چرا چند سال گذشت وهیچ سراغی از ما نمی گیریدبا اینکه تمام روز و شب ها بر شما عیان است تمام نا گفته هامان را می دانید.

تمام نا نوشته هایمان را می خوانید ، تمام پندار و کردار ها را می بینید؛ اگر قطره اشکی آرام ، به دور از چشم های نا محرم بر گونه هامان می لرزد شما خوب می دانید چه خاطره ای ناگهان از ذهن ما گذشته است وآسمانش را ابری کرده است .

اگر در برابر نا کسانی که آرزوی گریستن ما را دارند به مصلحت لبخند می زنیم شما می دانید این لبخند معجزه آتش سوزانی است که در فضای قلب ها بر گرفته است . اگر به غروب علاقه داریم شما می دانید چرا اگر به هوای ابری شما می دانید چرا ، اگر به چادر شما می دانید چرا ، اگر به سنگ شما می دانید چرا ، اگر به خاک به آب به رودخانه ودشت ، کوه ، نمک زار شما می دانید چرا. شما از راز دلها آگاهید ؛ اگر به قامت رعنایی خیره می شویم شما می دانید به یاد چه کسی هستیم .

اگر به عمق بیابان ها می نگریم شما می دا نید به دنبال چه ایم. اگر به امید رویایی سر بر بالین می گذاریم شما می دانید به فکر که ایم . اگر به بلندای کوه خیره می شویم شما می دانید قصه قصه دیگری است.

درد دل دختر شهید استا ، با شهدای غواص
سلام بر شهیدان سلام بر دستان بسته غواصان دریا دل کربلای چهار ، سلام بر غیور مردانی که ننگ و ذلت را به جان نخریدند و جسورانه بر دشمن تافتند وهمچو مروارید در دل زمین پنهان شدند تا در برهه ای دیگر از زمان با درخشش حضورشان حماسه ای دیگر بیافرینند و حال ؛ آن زمان و زمانه فرارسیده است، زمانه ای که دنیا را ظلم فرا گرفته ، زمانه ای که خیلیا غرق در مادیاتند.

و شهدای غواص چه خوب این خطر عظیم را درک کردند و آمدند. آنها قدم بر خاک شهرمان گذاشتند تا به ما بگویند با همان دستهای بسته شان دستمان را میگیرند تا شیطان و شیطان صفتان بر دست و دلمان زنجیر نزنند .

آنها آمدند تا بگویند همین دستهای بسته شان را گره میکنند وبا تمام وجود فریاد مرگ بر آمریکا سر میدهند تا یادمان باشد آمریکا دشمن قسم خورده ی ماست ، آنها آمدند تا بگویند با همین دستهای بسته شان ، دست بیعت با ولایت را برای همیشه و تا ابد محکم فشرده اند تا یادمان باشد که باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم .

آنها آمدند تا بگویند که فریاد هیهات من الذله سرور شهیدان را که به بلندای تاریخ طنین انداز است و از فراسوی زمان شنیده اند وهمچو او تن به ذلت ندادند وبا دستانی بسته و لبانی عطشان به استقبال مرگ و زنده به گور شدن رفتند.

درد دل دختر شهید استا با شهدای گمنام
ای شهیدان ، ای مظلومان ،ای جاوید الاثرها نمیدانیم کجا رفته اید ؟ کجا هستید؟ آن جا از اینجا دور است یا نزدیک ؟ نمی دانیم چه می خورید چه می کنید ؟ چه می نوشید. “فی الجنات النعیم کجاست” ؟ آخر ما نمی دانیم “متکئین علیها متقابلین” یعنی چه ؟ما نمی فهمیم “الا قیلا سلاما سلاما “یعنی چه؟ برای ما درک “ذاوتا افنان فیهما عینان تجریان فیهما من کل فاکهه زوجان” محال است.

ما نمیدانیم وقتی دلتان می گیرد کجا می روید؟ اصلا آیا دلتان می گیرد؟ وقتی حوصله تان سر می رود چه می کنید؟ نمی دانیم آنجا در میان محفل گرمتان سخن از ما هست یا نه؟ تا به حال یکبار شده از اروند هم قصه ای بگویید؟ برای شلمچه هم قصه ای بسرایید. ازبهشت بگوئید و هفت تپه زمزمه ای کنید و بر سرای کاروان اشکی بریزید نمی دانیم ، واین ندانستن بیش از همه، ای شهیدان شما را مقصر می داند ! یعنی ما اینقدر ناپاک و نامطلوب بوده ایم که تمام هستی مان به یک جا هم نمی ارزد؟ یعنی تمام گفته هایمان در آن نیمه شبهای به یاد ماندنی که فقط خدا قدرش را میداند و بس دروغ وکذب بوده؟یعنی ما همان غریبانانی هستیم که تمام هشت سال را هم آغوش لذت بوده اند؟یعنی می خواهید بگویید ما دیگر لیاقت با شما بودن را نداریم؟؟باشد بگویید حرفی نیست . اما لااقل یکبار هم که شده سری به این دلهای فراموش شده بزنید .

سری به این خانه های سرد و مطلوب بزنید . و بعد هر چه دلتان می خواهد بگویید. آخر به ما هم حق بدهید که انتظار داریم بدانیم دوستانمان که یک عکسشان به تمام هستی اینجا نمی دهیم کجا هستند و چه میکنند ؟دوست داریم از آنجا صدایی بیاید ، صدایی آشنا ، صدایی از حلقوم یکی از شماها. صدایی که به انتظارها پایان دهد. صدایی که زیبا و دلنشین است.

آری اینجا همان طور که میگفتن باغستانهایی دارد که نظاره اش انسان را مبهوط می کند “فی الجنه عالیه”اینجا درختان زیبایش هر کدام با یک میوه “تجری من تحتها الانهار” اینجا قصرهایی دارد از زمرد و یاقوت. خدمتگذارانی بی شمار که آماده پذیرایی از صاحبان خانه اند ، اینجا پرنده هایی دارد خوش آواز،اولین بار وقتی که می خوانند روح از نشاط به پرواز در می آید “وجزاهم بما صبرو وجنه و حریرا و سواهم ربهم شراب طهورا” آری آری به خدا قسم هرچه میگفتند راست است، “صدق الله العلی العظیم ” خداوند به وعده اش عمل کرد اما به آسمان پر ستاره شبهای هفت تیر قسم ، به ریگهای تابستان خوزستان قسم به سرمای کشنده کردستان قسم به چادر های برپا شده میان کویر قسم ، آن که چادر نبود بلکه میعادگاه عاشقان بود . محل عروج شهداء بود آری کعبه دلها بود . قسم به صفای اذان صبح گردان مسلم ، قسم به بچه هایی که تاکنون هیچ میلی به سمتشان نداشتیم ، اینها حرف همه شهداست با شما .

به جان امام این بچه ها هم قسم شده اند که تا شما نیامده اید نزدیکشان هم نرویم آن اوایل ملائک خدا زیاد سر به سرمان میگذاشتند اما وقتی دیدند دلمان حیران جای دیگری است دست از سرمان برداشتند . شما از بی مهری ها سخن می گویید و از این که با دیدن نعمت های بهشت شمارا فراموش کرده ایم آه که چقدر بی انصافید. اگر ما به دنبال لذت بودیم چرا شهر را با تمام زیبایی هایش گذاشتیم و آواره ی بیابانها شدیم؟ ما اگر عاشق جبهه بودیم به خاطر نفسهای گرمی بود که محیطش را معطر کرد. ما اگر عاشق جبهه بودیم به خاطر وجود مردان پاک همچون بصیر ها ، طوسی ها ، قوامی ها و هزاران عاشق دلباخته دیگری بود که از جان گذشتند تا به جانان برسند .

ما اگر عاشق جبهه بودیم به خاطر صفای بچه هایی بود که لذتهای مادی را فراموش مینمودند واکنون نیز ما چون شماییم. درست است که ما به هرچه میکنید آگاهیم. اما این بلای بزرگی بود که ای کاش نصیب ما نمیشد. وقتی شما از زیر آن طعنه میخورید و ناچارا به گوشه ای از اتاق پناه میبرید وبا عکسهای ما سخن می گویید واشک می ریزید .

به خدا قسم اینجا کربلا می شود و برای هر یک از غمهای دلتان اینجا تمام شهیدان زار می زنند با آن زمانی که در مجالس با یاد ما گریه می کنید وبر سر و سینه می زنید ما نیز بهر یاد آن روزها که باهم در سوز و فراق مولایمان سینه می زدیم و گریه می کردیم همراه با اشک شما اشک غم می ریزیم . راستی بچه ها اینجا همه با لباس خاکی هستند چون امام می گفت این لباس بیشتر به شما می آید. بچه ها در آن روزهایی که بی بی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دستهای بریده عباس (علیه السلام ) و قنداغ خونی علی اصغر (علیه السلام ) را نزد خدا برای شفاعت میبرد.

با همان گرد وغباری که از خاک شلمچه و مهران وطلائیه ،فاطمیه،فکه ،دهلران،چذابه،نهر اروند، مجنون ،کوش، بر چهره مان نشست و خونی که هنگام شهادت بر بدن و لباسمان جاری شده بود را جمع کرده ایم ودر آن لحظه حساس برای شفاعت شما بهمراه خواهیم آورد شما مطمئن باشید که ما شما را فراموش نکرده ایم و نخواهیم کرد

درد دل دختر شهید استا ، بامعلم شهید مهدی عبدالله زاده در مراسم تشیع جنازه
و اما معلم شهیدم آقا مهدی سلام ، عزیز دل به زادگاهت خوش آمدی ،۲۲بهار از عمرت گذشته بود که مسافر سرزمین نور گشتی ودر یک روز سرد زمستانی در جزیره ی ام الرصاص ، لباس زیبای شهادت را بر تن کردی اما راضی نشدی که پیکر مطهرت به خانه باز گردد و حال بعد از ۲۹ سال از سفر برگشتی ، آری ۲۹ سال ، ۲۹ سالی که گفتنش به زبان آسان است. اما تک تک خطوط چهره مادرت و رشته به رشته موهای سپید پدرت حرفهای زیادی از هر ثانیه از این ۲۹ سال انتظار دارد . معلم شهیدم تو آمدی و بی شک آمدنت حکمتی دارد . و یک دنیا حرف برای گفتن .

بی شک مدی تا آ آمدی تا شعله فروزان انتظار را که در قلب پدر و مادر و خانواده ات زبانه می کشید خاموش کنی ، تو بعد از ۲۹ سال انتظار قدم بر چشمان مردمان زرند گذاشتی تا بار دیگر آنها را بر سر کلاس درس بنشانی و برایشان از جوانمردی و آزادگی سخن بگویی. معلم شهیدم دعایمان کن و دستمان را بگیر تا همان گونه که خودت گفته ای و خواسته ای به ندای اسلام و پیامبر (صل الله علیه وآله وسلم ) گوش دهیم و قرآن را چراغ راه خویش قرار دهیم و با وزش هر باد و طوفان نلرزیم تا قامتی استوار ، بلند و خروشان علیه ظلم داشته باشیم . به قول خودت هر انسان آزاده اسلامی و خدایی نباید از پای بنشیند و آرام بگیرد . پس دعایمان کن و دستمان را بگیر تا راهتان را ادامه دهیم و شرمنده شهدا نشویم.

لازم به ذکر است پاسدارشهید” حسن استا” متولد ۱۳۳۲،محل تولد شهرک طالقانی(گیسک) شهرستان زرند و از شهدای دفاع مقدس است که در مورخه ۵/۲/۱۳۶۶ در منطقه بانه ودر عملیات کربلای ۱۰ به درجه رفیع شهادت نائل آمده . ازاین شهید بزرگوار ۳ فرزند دختر به یادگار مانده است .

شادی ارواح طیبه شهداء،خصوصا روح مطهر حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و۵۸۰شهید شهرستان زرند،شهدای گمنام و۱۷۵ شهید غواص که برای همه ما پیام آوردند صلوات
(اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم)

انتهای پیام/

لینک کوتاه

برچسب ها

ناموجود